لحظه های جمعه ام  هم رنگ توست /اشک های عاشقی هم سنگ توست

جمعه ها هر لحظه اش با انتظار /دل ندارد لحظه ای صبر وقرار

جمعه ها چشمان عاشق منتظر/بادوپلک باز وشوقی مستمر

با تپش های دل سر گشته اش/با نفس های ز حق پر گشته اش

می نوازد جان خود را با امید/می دمد برروح خود شور ونوید

مهر حق را بر دل خود می دمد /عشق حق رابر گل خو د می تند

صاحب هر جمعه ی چشم انتظار /با حضورت ده به ما صبروقرار

"مهر" را  مپسند این دلخستگی/کن رهایش از غم وافسردگی

پاییز ای ارام جان بی قراران

ای بهتر از هر لحظه در فصل بهاران

ارام تر بر جان من پایت تو بگذار

بر جان خشک وخاکی ام بنشان تو باران

پ- پهن تر از پهنه ی سینای عشق

الف-آسمانی تر زآواهای عشق

ی- یک سر وگردن فراتر از فصول

ز-زینت وزیبایی معنای عشق

شدم دلتنگ ازاین زندگانی /بکن من را رها زین دار فانی

بگویم با خودم یا دازجوانی /جوانی نو جوانی نو نهالی

چه می شد بار دیگر کودکی را /همه شیب وفراز کودکی را

به دستان خود می کردمش حس /به چشمان خودم می کردمش حس

دوباره کوچه پر می شد ز شادی /دوباره می گرفتیم شور بازی

دوباره خاک را گل می نمودیم/گل خاکی پر از دل می نمودیم

دوباره با صدای مهر مادر /به اهنگین کلام شعر مادر

به جام دل نهال زندگی را /به دشت دل دو بال زندگی را

سبکبالانه ازهم می گشودیم /سبکبارانه زیرش می غنودیم

خدایا "مهر "را دل کودکی کن /دل سر گشته اش را کودکی کن

خدایا دل ز مهرت کودکی بخش /دل مهرت زمهرت کودکی بخش

با نهال تو شده باغ دلم فصل بهار /ورنه هر باغچه ای فصل بهاری نشود

با قرار تو شدم ساکت وارام وخموش/ورنه هر مضطرب ارام وقراری نشود

با صدای تو شدم بلبل این چرخ کبود /ورنه هر شاپرکی مرغ قناری نشود

اغاز گفتگوی ما یک اتفاق ساده بود /هر سوژه شد اساس سخن یک بهانه بود

ازوز اولی که شدم با تو اشنا /در هر پیام وهر سخنت صد اشاره بود

من ان چنان فسون زده هستم که گوییا /در واژه واژه کلامت ترانه بود

در کوره راه بی خودی و مستی وغرور /از  بهر دل به راه خدا صد نشانه بود

با اعتماد به نفسی که هر لحظه داشتی /معلوم بود که گنج نهانت خزانه بود

از گرمی و حرارت وشورت شد اشکار/کین  شعله ها همه از ان زبانه بود

از "مهر " هر سخن که دگر باره بشنوی /شکی نکن که برایش بهانه بود

امروز هم گذشت به یاد خصال دوست /این قسمت تو سهم من از زمانه بود

حیرت از حیرت واز شاهد ومهر /حیرت از عالم واز شاعروشعر

حیرت از حرف دل وقافیه ها /حیرت ازگم شدن ثانیه ها

حیرت از غفلت پیوسته دل /حیرت از کشتی بنشسته به گل

حیرت از شادی سر مست غرور /حیرت از وادی پر شور حضور

حیرت از افسانه های رنگ رنگ/حیرت از سر های کوبیده به سنگ

حیرت از حسرت دلان کور دل /حیرت از نا گفته های شور دل

حیت از "مهر"وخزانی فصل او /حیرت از شعر وبهاری وصل او

گاهی برای دیدن یک لحظه روی دوست

باید گذشت از همه با عشق کوی دوست

گاهی برای یک نفس از اسمان عشق

باید گرفت باده دل از سبوی دوست

گاهی برای حرمت همسایه بهار

بایدسرودقصه پر پیچ موی دوست

گاهی برای جرعه یک سایه در مسیر

باید گذشت از دل اتش به سوی دوست

گاهی برای بردن غم از نگار دل

باید گشود غنچه دل ازبرای دوست

گاهی برای رویت زیبای ماه " مهر"

باید نشست چهره به چهره به روی دوست

عصر های جمعه  دل دلتنگ اوست

چشمه ی خورشید هم همر نگ اوست

عصر های جمعه بی تاب از غمم

مهدی زهرا رها ساز از غمم

-------------------------

هر جمعه که از صبح به پا می خیزم

در جام دل از مهر خدا می ریزم

در حسر ت دیدار عزیز زهرا

در جام دل ازباده بلا  می ریزم

-----------------------------

باز آو دل غم زده را مونس جان باش

با امدنت لطف کن  وراحت جان باش

با شور حضورت بنشان اتش غم را

سر سبز نما عرش دل و بارش جان باش

------------------------

نیمه  شعبان 1433 سالروز میلاد حجت خدا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بر همه ی منتظران  ان حضرت مبار کباد.

من بر گ هار ا می برم یک میهمانی/بر ناید از دستم  به غیر مهربانی

این بر گ های زرد وسرخ وارغوانی /دارند صد شور ونوا در بی نوایی

کای مردمان ما سبز پوشان بهاریم /اکنون شکسته بال  و مهمان خزانیم

ارام تر بر روی ما ها پا گذارید /با پایتان بر چهره کم تر جا گذارید

ما یاد گار "مهر " وایام بهاریم/از هجر حق رخ زرد وبی صیر وقراریم